داستان ماهیگیر قانع
داستان ماهیگیر قانع

 

ماهیگیر قانع

 

 روزی ماهی بسیار بزرگی در دام ماهی گیر ضعیفی گیر کرد. ماهیگیر زورش به ماهی نرسید و ماهی از دستش در رفت.
دام هر بار ماهی آوردی
ماهی این بار رفت و دام ببرد
سایر ماهی گیرها شروع به سرزنش او کردند که وای بر تو که چنین صیدی را از دست دادی. ماهیگیر با خونسردی گفت: ای برادران چه می شود کرد؟ آن ماهی روزی من نبود، در حالی که زنده ماندن روزی آن ماهی بود.
ماهیگیری که روزی اش نباشد، در رود دجله که پر از ماهی است هم نمی تواند شکار کند و ماهی ای که اجلش نرسیده باشد در خشکی هم بماند باز نمی میرد.

برگرفته از حکایت 23 از باب سوم  گلستان سعدی در فضیلت قناعت به نقل از گنجور

 



موضوعات: متفرقه , ,
[ 22 / 2 / 1394 ] [ 20 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 844 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )